راه بی پایان...

ساخت وبلاگ
میدونم یه روز به این نتیجه میرسم که تلاشهام برای زنده موندن بیهوده بوده !من دارم جون میکنم تا حداقل عادت کنم به شرایط، به زندگی من دارم جون میکنم تا یکم امید بدم به اون بچهمن دارم جون میکنم تا ادامه بدم با اینکه میدونم دارم دست و پا میزنم و تا خرخره توو باتلاق زندگیه کیری م گیر کردمکابوس هایی ک هرشب توشون میمیرم و صب با درد بیدار میشم دلشوره هایی ک نمیدونم از کجا میان و استرسش همه ی وجودمو میگیره و به معنای واقعی دستم ب جایی بند نیس تا آروم کنم خودمو.میشینم با تو حرف میزنم، سرمو میکنم زیر پتو و اشک میریزم برا بیچارگیه خودم..دارم ب این فکر میکنم ک آدما چطور انقد فراموشکارن ولی من نمیتونم ؟! یاد بابا میفتم و قلبم درد میگیرهیا مامان میفتم و قلبم مچاله میشه دلم برا آجی تنگهدلم برا دختر کوچولوم تنگهاز دنیا فقط غم و دوری و غصه خوردنش برای منه ؟!خواب دیدم بچه دارم :) یه دختر کوچولو .. اسمش و دقیق یادم نیست، هلیا؟! آناهیتا؟! همتا؟! نمیدونم، ولی ترسیده بود و گریه میکرد، مامان صدام میزد و میدویید سمتم ... چشمای خیسشو یادمه هنوز ... بغلش ک کردم آنگار آب سرد ریختن رو آتیش قلبم. عجیب بود. مامان خطاب شدن خیلی عجیبه .. اون بچه بین اونهمه آشنا و غریبه فقط منو میخواست، من تنها پناهش بودم انگار .کاش بغلم میکردی و آب رو آتیش میشدی !کاش انقد کاش پشت بند اسمت نبود ..‌. + نوشته شده در سه شنبه یازدهم اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت 23:6 توسط خودم  |  راه بی پایان......ادامه مطلب
ما را در سایت راه بی پایان... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8roga992 بازدید : 6 تاريخ : پنجشنبه 13 ارديبهشت 1403 ساعت: 14:47

Dayanamıyorum canımı alıyorlar ahHer gece göğsüm de bu matemSarılamıyorum içim de yaralar varGel de şu canımı da al mademDayanamıyorum canımı alıyorlar ahHer gece göğsüm de bu matemSarılamıyorum içim de yaralar varGel de şu canımı da al mademDün gece sarhoştumYine sokağına düştüm mayhoştumYana yana yine kucağına sana koştumKanayım bi yalana daha sonum olsunDiyorumBitiremedim hala direniyorumKapındayım huzuru dileniyorumSon kez olsun o yüzünü bi gösterGözlerin bana mezar olsunDayanamıyorum canımı alıyorlar ahHer gece göğsüm de bu matemSarılamıyorum içim de yaralar varGel de şu canımı da al mademDayanamıyorum canımı alıyorlar ahHer gece göğsüm de bu matemSarılamıyorum içim de yaralar varGel de şu canımı da al madem.Lütfen Alt Yapıya Beğeni Bırakın.Dayan dedin , buda geçer dedinYapma içim de yangınlar varSusar bi gün sanada kor dilimSeni de içimde yaksınlar yaDayanamıyorum canımı alıyorlar ahHer gece göğsüm de bu matemSarılamıyorum içim de yaralar varGel de şu canımı da al mademDayanamıyorum canımı alıyorlar ahHer gece göğsüm de bu matemSarılamıyorum içim de yaralar varGel de şu canımı da al madem.İntroDayanamıyorum canımı alıyorlar ahHer gece göğsüm de bu matemSarılamıyorum içim de yaralar varGel de şu canımı da al madem. + نوشته شده در یکشنبه دوم اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت 19:2 توسط خودم  |  راه بی پایان......ادامه مطلب
ما را در سایت راه بی پایان... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8roga992 بازدید : 5 تاريخ : سه شنبه 4 ارديبهشت 1403 ساعت: 17:20

میتونم خط به خطش رو اشک بریزم.

چی بگم ؟!

سراپا کلمه م، حرفم، ولی عادت کردم ب سکوت، گاهی حتا جمله ها هم باهام قهرن و نوشته نمیشن !

درد داره ...

من دروغ گفتم همه چی خوب میشه، هیچی خوب نمیشه ... حتا به درد کشیدن هم عادت نمیکنم، همیشه یه جایی اشکمو در میاره !

+ نوشته شده در دوشنبه بیستم فروردین ۱۴۰۳ ساعت 5:1 توسط خودم  | 

راه بی پایان......
ما را در سایت راه بی پایان... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8roga992 بازدید : 12 تاريخ : چهارشنبه 22 فروردين 1403 ساعت: 3:06

عادت کردم ب شکلات ! عادت کردم ب زندگی نکردن ! عادت کردم به خیره شدن از پشت بوم و نیفتادن !عادت کردم به گوش دادن و نشنیدن !عادت کردم به نگاه کردن و ندیدن !عادت کردم به تعریف کردن روزم برای جای خالیِ تو !عادت کردم به خیال نبافتن و پذیرش حقیقت !البته فقط عادت کردم به بی نقص نقش بازی کردن !عادت کردم به نشنیده شدن ! + نوشته شده در یکشنبه سیزدهم اسفند ۱۴۰۲ ساعت 1:19 توسط خودم  |  راه بی پایان......ادامه مطلب
ما را در سایت راه بی پایان... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8roga992 بازدید : 15 تاريخ : چهارشنبه 16 اسفند 1402 ساعت: 13:52

فقط آغوش مرگ آرومم میکنه . حس خفگی دارم . هوا کمه . راه بی پایان......
ما را در سایت راه بی پایان... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8roga992 بازدید : 14 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1402 ساعت: 17:33

من خیلی خسته م، له ام، داغونم، از بین همه ی فکرام فقط اینو میخوام تا همیشه یادت نگه داری !یادت باشه کهزهرا تا همین چند قدمیت اومد ...بخاطر تو اومد، درست یا اشتباهش هم گردن خودش !فقط قلبشو دنبال کرد !الان چه حسی داره و چی شده هم بماند !منم تو رو یادم نمیره ماهِ آبی .شاید دیگه شانسی نداشته باشم برا دیدنت .زهرا خیلی بیشتر از 28.8.21 دوست داره .B2n.ir/j81572 + نوشته شده در شنبه سی ام دی ۱۴۰۲ ساعت 12:54 توسط خودم  |  راه بی پایان......ادامه مطلب
ما را در سایت راه بی پایان... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8roga992 بازدید : 17 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1402 ساعت: 17:33

روزام شده : خواب ، بیخوابی ، گشنگی ، سیری ، سیگار ، سیگار ، سیگار ، سرگیجه ، تهوع ، سر درد ، افت فشار ، تپش قلب ، فکر بیش از حد ، زندگی توو فکر و خیال ، دعوا و بحث با زهرا سر اینکه کلی درس داره و تایم امتحاناس و استاد ازش قول گرفته ! نگران اون بچه ، عدم نگرانی دربارع اینیکی بچه ، و و و نگاهم سمت یه تاریکی مطلقه ، نمیدونم قدم بعدی ک بردارم زیر پام خالی میشه و تمام ، یا قدم میزارم توو روشنایی ! + نوشته شده در شنبه شانزدهم دی ۱۴۰۲ ساعت 2:49 توسط خودم  |  راه بی پایان......ادامه مطلب
ما را در سایت راه بی پایان... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8roga992 بازدید : 23 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1402 ساعت: 15:19

من به چیز رفتم فکر و ذهن عزیزم ...اره آرمیتا برخلاف فکر بنده و گوهایی ک معمولا سر اعتماد کردن میخورم ، واقعی بود ، فقط من ِ مغز خر خورده باور نمیکردم .خوبت شد ؟! حالا خفه شید بزارید بخوابم .کاش الان ک رو مودشم و حقیقتا بخاطر یه سری فکرای تکرار شونده به چیز رفتم ، تو رو از فکرام بکشم بیرون و یکی بخوابونم زیر گوشت که تا مدتها کبودی و دردش مهمونت باشه !عصبیم !یادم میمونه بغلم نکردی :) + نوشته شده در شنبه شانزدهم دی ۱۴۰۲ ساعت 5:35 توسط خودم  |  راه بی پایان......ادامه مطلب
ما را در سایت راه بی پایان... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8roga992 بازدید : 26 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1402 ساعت: 15:19

I hope i die firstدوشنبه 8 ژانویه 2024۱۸ دی ماه ۱۴۰۲ خورشیدی865 خورشید طلوع کرده و من با فکر تو روزمو شروع کردم و با فکر تو زیر نور ماه خوابیدممیدونم و منتی هم سر اینکه دوست دارم و میخوام تا دنیا دنیاست دنیای کسی غیر تو قاطی دنیام نشه، نیست.دنیا انقدر برای ما بزرگ بود ک زجر آور باشه این فاصله ولی انقد کوچیک بود که منو تو رو سر راه هم قرار داد.نمیدونم، فقط از سر دلتنگی دارم مینویسم دلخورم از آدما و ناراحتم از همه چی و منظوری ندارم .هنوز نمیتونم باور کنم قصه ی ما به سر رسید و زهرا هیچ وقت به خونه نرسید یا وقتی رسید ک داستان تموم شده بود و معشوق داستان من شده بود نقش اول یه داستان دیگه !دیگه تو رو مقصر چیزی نمیدونم دردت به قلب زهرا، خیلی دلیل دارم برا حرفم که اگه بنویسم یه دنیا میشه !مدام فکرم سمت اتفاقای افتاده و نیفتاده و ساخته ی ذهنِ مریض ِ خلاقم میره !همه چی با جمله ی « اگه بودی ... » شرو میشه و با یه نفس عمیق تموم میشه !نگاهم هر روز رو سنگ فرش های سر کوچه ای که ما رو لمس کردن و اون نیمکت سنگی ه !شاید جالب باشه , گفتم رفتیم با ز.م پل طبیعت، مدام با سرعت ۶۰ بار در دقیقه توو دلم میگفتم کاش تو بودی بجای همه ی اینا، کاش تو بودی !یه نمیدونم میگم پشت بند همه ی جمله هام خیره میشم !شاید بهترین انتخاب و تو کردی .شاید ...شاید ...شاید ...هرچی.رو نقطه ی 865 وایسادم!به آ.میم نگاه میکنم ک رفته آلمان ... و به حجم غصه ای ک سرازیر میشه توو قلبم و کلی فکر که هجوم میارن به سرم .نمیدونم چن دیقه س خیره شدم و کلمه ها دوباره گم شدن و بجاش از چشمام میچکن رو صفحه کیبورد ...همین . + نوشته شده در سه شنبه نوزدهم دی ۱۴۰۲ ساعت 2:21 توسط خودم  |  راه بی پایان......ادامه مطلب
ما را در سایت راه بی پایان... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8roga992 بازدید : 22 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1402 ساعت: 15:19

چه اهمیتی داره ک من کیم و زندگیه من چطور میگذره !فقط بدونیکی اینجا بود ، هست تا وقتی نفس میکشه ، برای تو هست !همیشه برای تو هست .مهم نیس چه اتفاقایی افتاده باشه !!تو همیشه فارغ از هرچیزی که بینمون بوده ، مثله دفه اول ، هزای منی !تو همیشه یه بغل پیش من داری که ازت نمیپرسه چیکار کردی و چرا اینکارو کردی ! حتا بعدِ ۱۰۰ سالببخش منو بخاطر همه ی زجر هایی که کشیدی ...نمیدونم چجوری میتونم جبرانشون کنم !!بقول تسا شاید برگشتم ، بعنوان یه آدم دیگه ، با موهای بهم ریخته ، ک به سمتت قدم برمیداره ، تو دوباره قراره دوسش داشته باشی ^^بعدن بهم امضا بده :)من شاید تنها آدمی باشم که عمیقن امیدوارم و حس میکنم که آدم بزرگی میشی .لیاقت بهترینارو داری ، هر چیزی غیر این دروغ محضه -تو آدم خوبی هستی ،برا کسی ک درکت کنه .با کسی ک یه روزی برای من بود مهربون باش .بقول الینا میترسم منتظرت بودن و امیدم توهین به انتخاب تو باشه ولی خب من از این به بعد توو چشمها و لبخندای تک تک آدمای دنیا قراره دنبال تو بگردماین خیلی دردناکه ک بگم امیدوارم هر چی اتفاق خوبه واست بیفته حتی شاید خیلی دور از من و بدون من.دلتنگ ِ منِ کنارِ تو میمونم !با عشق . لوبر + نوشته شده در چهارشنبه دوازدهم مرداد ۱۴۰۱ ساعت 17:8 توسط خودم  |  راه بی پایان......ادامه مطلب
ما را در سایت راه بی پایان... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8roga992 بازدید : 27 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1402 ساعت: 3:35